کریتوس ØŒ خدای جنگ از ÙØ±Ø¯ÛŒ خشمگین Ùˆ سرشار از انتقام ØØ§Ù„ا به ÙØ±Ø¯ÛŒ ارام تبدیل شده Ø› هرچند ماموریت پیش رویش سخت ترین کاری است Ú©Ù‡ در زندگی اش به او Ù…ØÙˆÙ„ شده. این ماموریت نبرد با زئوس ØŒ خدایان Ùˆ انتقام نیست بلکه بزرگ کردن ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ پسری است Ú©Ù‡ مهم ترین یادگار همسر دوم او «Ùی» به شمار Ù…ÛŒ آید. ایزدی Ú©Ù‡ خود را مسبب مرگ همسر Ùˆ دخترش Ù…ÛŒ دانست ØØ§Ù„ا باید تک Ùˆ تنها از ازمونی Ú©Ù‡ سال ها پیش در آن شکست خورده بود این بار سربلند بیرون بیاید. کریتوس با تمام قدرت همراه با تبرش به درخت ضربه Ù…ÛŒ زند. تبری با نام Leviathan Axe Ú©Ù‡ متعلق به همسر Ùقیدش است. پس از قطع کردن درخت کریتوس مشغول Ù…ØÚ©Ù… کردن پارچه دور دو دستش است Ø› یادگاری تلخ از یونان Ùˆ شمشیرهایش. در همین ØØ§Ù„ آتریس ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ 12 ساله اش سکوت را Ù…ÛŒ شکند Ùˆ کریتوس هم به پسرش Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ سوار قایق شود. کریتوس با طنابی درخت را به قایق Ù…ÛŒ بندد.
برای مشاهده بخش اول داستان به صورت ویدیویی در یوتوب کلیک کنید
از نظر اتریس چیزی تغییر کرده Ùˆ کریتوس هم در جواب Ù…ÛŒ گوید همه چیز تغییر کرده. پس از Ù„ØØ¸Ø§ØªÛŒ سکوت ØŒ این پدر Ùˆ ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ به نزدیکی خانه شان Ù…ÛŒ رسند Ùˆ کریتوس بار دیگر درخت را روی شانه هایش گذاشته Ùˆ ان را ØÙ…Ù„ Ù…ÛŒ کند. به خانه Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ رسند اتریس برای اخرین بار با مادرش Ø®Ø¯Ø§ØØ§ÙØ·ÛŒ Ù…ÛŒ کند. او شعمی برداشته Ùˆ شمع هایی  که جسم بی جان مادرش را Ø§ØØ§Ø·Ù‡ کرده اند روشن Ù…ÛŒ کند  و سپس شروع به خواندن دعایی Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ اهالی نورث بالای سر مردگانشان آن را زمزمه Ù…ÛŒ کنند. سپس کریتوس بالای سر همسرش Ù…ÛŒ رود تا او هم Ù„ØØ¸Ø§ØªÛŒ سرشار از سکوت Ùˆ ØÙ‚ایق Ù†Ø§Ú¯ÙØªÙ‡ را با ÙÛŒ سپری کند. کریتوس جسد همسرش را بلند کرده Ùˆ با Ú¯ÙØªÙ† اینکه تو ØØ§Ù„ا ازادی با همسرش برای اخرین بار Ø®Ø¯Ø§ØØ§Ùظی Ù…ÛŒ کند.Â Ø´Ø¨Ø Ø§Ø³Ù¾Ø§Ø±ØªØ§ جسد همسرش را بالای تکه درخت هایی Ú©Ù‡ قطع کرده قرار Ù…ÛŒ دهد. سپس با تبری Ú©Ù‡ ÙÛŒ به او داده اتش را روشن کرده Ùˆ جسد همسرش را Ù…ÛŒ سوزاند. یک Ù„ØØ¸Ù‡ دردناک دیگر در زندگی تلخ کریتوس هرچند او این بار پسری Ú©Ù… سن Ùˆ سال Ùˆ ناپخته را در کنارش دارد. پسری Ú©Ù‡ ØØ§Ù„ا مادرش را از دست داده همانطور Ú©Ù‡ کریتوس در دوران نوجوانی اش برادرش دیموس را از دست داده بود. ناگهان اتریس به خودش جرات داده Ùˆ از سوختن چاقوی مادرش جلوگیری Ù…ÛŒ کند. چاقو نجات پیدا Ù…ÛŒ کند اما دستان اتریس Ù…ÛŒ سوزد. کریتوس Ù…ÛŒ گوید : «این چاقو متعلق به مادرت بود ØŒ ØØ§Ù„ا متعلق به توست. مادرت به تو شکار کردن یاد داده بود ØŸ
اتریس تایید Ù…ÛŒ کند Ùˆ کریتوس از او میخواهد تا برای اولین بار در ØØ¶ÙˆØ± پدرش دست به شکار بزند.  اتریس هم کمانش را برمیدارد تا خواسته پدرش را Ù…ØÙ‚Ù‚ کند. اتریس Ù…ÛŒ پرسد قرار است Ú†Ù‡ چیزی شکار کنیم Ùˆ پدرش Ù…ÛŒ گوید تو اهو شکار Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ. اتریس به سمت رد پای اهو ØØ±Ú©Øª Ù…ÛŒ کند Ùˆ کریتوس هم به دنبال او. اتریس از اینکه دقیقا بعد از مراسم ختم مادرش باید این کار را انجام دهد تعجب Ù…ÛŒ کند اما کریتوس Ù…ÛŒ گوید :« من باید مطمئن شوم Ú©Ù‡ تو Ù…ÛŒ توانی در Ø³ÙØ±ÛŒ پیش رو داریم زنده بمانی.»
اتریس خواسته پدرش را اجابت کرده Ùˆ به دنبال پیدا کردن ردپایی از اهو پیشروی Ù…ÛŒ کند. کریتوس به او هشدار Ù…ÛŒ دهد Ú©Ù‡ به دنبال شکار اهو باشد Ùˆ نه تعقیب ان. اتریس پس از مشاهده دوباره اهو Ùˆ بدون در نظر Ú¯Ø±ÙØªÙ† هشدار پدرش به ØÛŒÙˆØ§Ù† بخت برگشته تیر پرتاب Ù…ÛŒ کند اما ØÛŒÙˆØ§Ù† ÙØ±Ø§Ø± Ù…ÛŒ کند. کریتوس عصبی Ù…ÛŒ شود Ùˆ ناگهان تیرکمان را از او Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ Ù…ÛŒ گوید :«چه کار میکنی. تنها زمانی شلیک Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ Ú©Ù‡ من تو بگویم شلیک کنی» اتریس معذرت خواهی میکند اما کریتوس در جواب Ù…ÛŒ گوید : «شرمنده نباش ØŒ بهتر باش. ØØ§Ù„ا اهو را پیدا کن». ایزد جنگ ØØªÛŒ برای تنیه تیرکمان پسرش را از او میگیرد. با این ØØ§Ù„ Ú©Ù…ÛŒ جلوتر اولین نبرد بازی رخ Ù…ÛŒ دهد. هیولایی زشت با نام Draugr Ú©Ù‡ در ØÙ‚یقت آنددهای سرزمین نورث هستند جلوی اتریس Ùˆ کریتوس ظاهر Ù…ÛŒ شوند. کریتوس در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ میخواهد از پسرش Ù…ØØ§Ùظت کند Ùˆ صدایش Ù…ÛŒ لرزد به او هشدار Ù…ÛŒ دهد Ú©Ù‡ عقب بیستید. در ادامه ایزد جنگ با Ú©Ù…Ú© تبرش Draugrها را یک به یک سلاخی Ù…ÛŒ کند. پس از قلع Ùˆ قمع این موجودات توسط کریتوس ØŒ اتریس با تعجب Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ دراگرها هیچ وقت تا این اندازه به جنگل Ù…ØÙ„ زندگی ان ها نزدیک نشده بودند ولی کریتوس همچنان تلخ رویی تنها از ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø´ Ù…ÛŒ خواهد Ú©Ù‡ راه را ادامه دهند. پدر Ùˆ پسر همچنان به دنبال اهو ØØ±Ú©Øª Ù…ÛŒ کنندو در ادامه راهی معبد قدیمی Ù…ÛŒ شود. معبدی Ú©Ù‡ مادرش هیچ گاه اجازه ورود به آن را به اتریس نداده بود. پدر Ùˆ پسر در معبد اهو را Ù…ÛŒ ببیند. اتریس از کریتوس تیرکمانش را طلب Ù…ÛŒ کند Ùˆ پدرش از او Ù…ÛŒ پرسد :«می توانی از این ÙØ§ØµÙ„Ù‡ شلیک کنی» اتریس هم نا امیدانه Ù…ÛŒ گوید باید به اهو نزدیک تر شویم. در همین ØØ§Ù„ اتریس شروع به درد و دل با پدرش Ù…ÛŒ کند Ùˆ Ù…ÛŒ گوید :«من چند باری همراه مادر به شکار Ø±ÙØªÙ… ولی تو هیچ وقت مرا شکار نبردی. چرا ØØ§Ù„ا این کار را Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ ؟»
کریتوس: «به خاطر اینکه ارزوی مادرت بود و زمانش هم رسیده بود»
از این مکالمه کریتوس بار دیگر با دراگرها رو در رو Ù…ÛŒ شود Ùˆ همان کاری را Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ در آن ØªØ¨ØØ± دارد : شکست دشمنان. پس از شکست دراگرها کریتوس اولین معمای بازی را با Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ از تبرش ØÙ„ میکند. در ادامه بالاخره اتریس در موقعیتی مناسب اهو را پیدا Ù…ÛŒ کند. کریتوس به پسرش Ù…ÛŒ گوید منتظر نشانه او باشد Ùˆ سپس تیرکمان را به او Ù…ÛŒ دهد. «او را به چشم یک ØÛŒÙˆØ§Ù† نبین. این موجود هد٠توست. ذهنت را خالی Ú©Ù† ØŒ ثابت باش Ùˆ ØØ§Ù„ا شلیک کن»
اتریس شلیک Ù…ÛŒ کند Ùˆ اهو بیچاره سرنگون Ù…ÛŒ شود. اتریس Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„ است Ùˆ پدرش هم همینطور به خاطر یاد دادن اولین درسش به ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ خود.
پدر Ùˆ پسر بالای سر اهو Ù…ÛŒ رسند. اتریس مشخصا Ú©Ù…ÛŒ ترسیده. چاقو را به پدرش تعار٠می کند ولی کریتوس Ù…ÛŒ گوید کاری Ú©Ù‡ آغاز کردی را به اتمام برسان. اتریس Ù…ÛŒ لرزد سعی Ù…ÛŒ کند چاقو در بدن ØÛŒÙˆØ§Ù† ÙØ±Ùˆ کند ولی نمی تواند. به پدرش Ù…ÛŒ گوید نمی توانم اما کریتوس دستان پسرش را Ù…ÛŒ گیرد Ùˆ به او Ú©Ù…Ú© Ù…ÛŒ کند تا چاقو را در بدن اهو ÙØ±Ùˆ کند. اهو جان Ù…ÛŒ دهد. اتریس Ù…ÛŒ خواهد چیزی بگوید اما نمی تواند Ùˆ ØØ±ÙØ´ را Ù…ÛŒ خورد. کریتوس سعی Ù…ÛŒ کند به پسرش دل داری دهد Ùˆ چاقو را به پسرش بازمیگرداند. در همین Ù„ØØ¸Ù‡ ترولی عظیم الجثه ظاهر شده. ترول اتریس را به گوشه ای انداخته اما در جواب کریتوس ضربه Ù…ØÚ©Ù…ÛŒ به او وارد Ù…ÛŒ کند. اتریس خودش را به پدرش رسانده Ù…ÛŒ گوید :«باید با این هیولا مبارزه کنیم» کریتوس Ù…ÛŒ گوید : «چاره دیگری نداریم Ùˆ اینگونه مبارزه بین پدر Ùˆ پسر Ùˆ ترول اغاز Ù…ÛŒ شود. کریتوس با ضربات سریع به استقبال هیولا Ù…ÛŒ رود. اتریس هم با پرتاب تیر Ùˆ هشدارهای مدوام به کریتوس ØŒ به پدرش Ú©Ù…Ú© Ù…ÛŒ کند. پدر Ùˆ پسر در نهایت ترول را از پای درمی اورند Ùˆ کریتوس با تجربه Ù„ØØ¸Ù‡ ای همانند دوران جوانی اش بالای سر ترول Ø±ÙØªÙ‡ Ùˆ به Ø´Ú©Ù„ÛŒ دردناک او را به سزای اعمالش Ù…ÛŒ رساند. اتریس Ú©Ù‡ هیچ گاه با چنین هیولایی روبرو نشده بود پس از مرگ ترول با ضربات چاقو به استقبال ان Ù…ÛŒ رود. ضرباتی Ú©Ù‡ تنها از سر نا امیدی Ùˆ عصبانیت هستند.
او ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ Ù…ÛŒ زند : «Ùکر Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ از تو Ù…ÛŒ ترسم»
اتریس گویی Ú©Ù‡ ØÙ…له ای عصبی داشته مدام به هیولای مرده ضربه Ù…ÛŒ زند. کریتوس متوجه Ù…ÛŒ شود Ùˆ او را از ادامه کارش منصر٠می کند. سپس Ù…ÛŒ گوید :«پسر تو هنوز اماده نیستی»
اتریس که تعجب کرده می گوید :« جدی میگی ؟ من اهو را پیدا کردم. من خودم را به اثبات رساندم. چه طور من اماده نیستم»
کریتوس اهمیتی به ØØ±Ùای ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø´ نمی دهد. کمان را به اتریس برگردانده Ùˆ Ù…ÛŒ گوید :«ما به خانه برمیگردیم»
چند Ù„ØØ¸Ù‡ بعد اتریس به پدرش میگوید : «من مدت هاست Ú©Ù‡ مریض نشدم. من Ù…ÛŒ توانم این کار را انجام بدهم.»
این بار کریتوس مصمم تر می گوید :«تووووو اااااماده نیستییییییی»
کریتوس Ùˆ پسرش ØØ§Ù„ا بار دیگر راهی خانه Ù…ÛŒ شوند.
در راه بازگشت کریتوس دارگر دیگری را مشاهده کرده Ùˆ ØØ§Ù„ا با زدن اولین Ùینیشر این موجود نص٠می کند Ùˆ دیگر دراگرها را به خشن ترین Ø´Ú©Ù„ ممکن از بین Ù…ÛŒ برد. در اینجا کریتوس با دشمن جدیدی به نام Hell walker روبرو Ù…ÛŒ شود. هیولاهایی Ú©Ù‡ به واسطه شلوغ شدن بیش از ØØ¯ هل سر از سرزمین مرکزی دراورده اند. این هیولاها را نمی توان با تبر کشت برای همین کریتوس با دستانش او را ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ کتک زده Ùˆ در نهایت با پاهایش سر او را خرد Ù…ÛŒ کند.
چند Ù„ØØ¸Ù‡ بعد کریتوس Ùˆ اتریس به نزدیک خانه شان Ù…ÛŒ رسند. اتریس Ú©Ù‡ هنوز باور دارد چیزی در جنگل تغییر کرده Ù…ÛŒ گوید : پس چرا ترول اتشین باغچه مادر را سوزاند. چرا دراگرها تا این ØØ¯ به خانه ما نزدیک شده اند. اصلا ان موجود یخی Ú†Ù‡ چیزی بود Ú©Ù‡ به ما ØÙ…له کرد
کریتوس Ú©Ù‡ Ùهمیده کاسه ای زیر نیم کاسه است Ù…ÛŒ گوید : نمی دانم Ø› ØØ§Ù„ا ساکت باش ØŒ ما نزدیک خانه هستیم.
ایزد جنگ درخانه را باز کرده Ùˆ به پسرش Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ تو برود. غم در چهره کریتوس موج Ù…ÛŒ زند. باورش نمی دهد این بار هم همسرش را از دست داده است. پس از جمع خاکستر ÙÛŒ در کیسه ای ØŒ آن را نزدیک خود Ù†Ú¯Ù‡ Ù…ÛŒ دارد. خدای جنگ وارد خانه Ù…ÛŒ شود Ùˆ اتریس را Ù…ÛŒ بیند Ú©Ù‡ مانند پدرش غمگین است Ùˆ Ù…ÛŒ گوید این Ù…Ù†ØµÙØ§Ù†Ù‡ نیست.
کریتوس Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ داند پسرش Ù†Ø§Ø±Ø§ØØª است پیش او Ù…ÛŒ رود Ùˆ Ù…ÛŒ گوید : تو کنترلت را از دست دادی.
اتریس: آن هیولا میخواست ما را بکشد. چرا طوری Ø±ÙØªØ§Ø± Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ انگار تو در مبارزه عصبی نمی شوی.
کریتوس: «عصبانیت Ù…ÛŒ تواند یک اسلØÙ‡ باشد اگر بتوانی کنترلش Ú©Ù†ÛŒ Ùˆ از ان Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ Ú©Ù†ÛŒ. مشخصا تو نمی توانی این کار را انجام دهی»
آتریس : مدت هاست Ú©Ù‡ مریض نبوده ام. ØØ§Ù„Ù… الان خیلی بهتر است.
پدرش در جواب Ù…ÛŒ گوید باشه Ùˆ سپس دستانش را مشت کرده تا با پسرش تمرین کند اما کریتوس انقدر خشن است Ú©Ù‡ باز هم نمی تواند Ø±ÙØªØ§Ø±ÛŒ پدرانه از خود بروز دهد. آتریس به زمین Ù…ÛŒ Ø§ÙØªØ¯. کریتوس سریع بلندش Ù…ÛŒ کند Ùˆ Ù…ÛŒ گوید : «خشمت ØŒ تو ممکن است در آن Ú¯Ù… شوی Ùˆ راهی Ú©Ù‡ در پیش روست بسیار دشوار است Ùˆ تو اتریس Ø› تو مشخصا اماده نیستی.
ناگهان صدایی سهمگین توجه پدر و پسر را به خود جلب می کند. کریتوس از اتریس میخواهد تا ساکت باشد. صدایی از بیرون شنیده می شو
«بیا بیرون. دیگر مخÙÛŒ شدن ÙØ§ÛŒØ¯Ù‡ ای ندارد. من Ù…ÛŒ دانم تو Ú†Ù‡ کسی هستی Ùˆ از آن مهم تر Ù…ÛŒ دانم تو Ú†ÛŒ هستی»
کریتوس سریعا به پسرش Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ مخÙÛŒ شود. آتریس Ù…ÛŒ گوید او کیست ØŸ تو را Ù…ÛŒ شناسی
و کریتوس می گوید نه
در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ کریتوس مشغول مخÙÛŒ کردن اتریس است ØŒ صدای ناشناس Ù…ÛŒ گوید : «Ùقط چیزی Ú©Ù‡ میخواهم بدانم را به من بگو. نیازی نیست این موضوع به یک درگیری خون بار تبدیل شود»
کریتوس پشت در Ø±ÙØªÙ‡ØŒ Ù„ØØ¸Ù‡ ای Ù…Ú©Ø« Ù…ÛŒ کند Ùˆ خشمش را ÙØ±Ùˆ Ù…ÛŒ دهد.
در پشت در مردی کوتاه تر از کریتوس Ùˆ پر از تتوهای مختل٠با ریشی Ø¨Ø§ÙØªÙ‡ انتظارش را Ù…ÛŒ کشد.
مرد ناشناس: گمان می کردم بزرگتر باشی اما مشخصا تو همانی. از خانه ات خیلی دور شدی ؛ درست است ؟
کریتوس: چه میخواهی ؟
مرد ناشناس : اوه ؛ تو قطعا جوابش را می دانی
کریتوس: هر چیزی Ú©Ù‡ به دنبالش هستی پیش من نیست. ØØ§Ù„ا بهتر است راهت را بکشی Ùˆ بروی
مرد ناشناس: آن گاه من گمان Ù…ÛŒ کردم گونه تو باید خیلی روشنÙکرتر از ما باشد ØŒ بهتر Ùˆ باهوش تر از ما. با این ØØ§Ù„ تو اینجا در جنگل پنهان شده ای Ø› مثل یک بزدل
کریتوس: باور کن تو این مبارزه را نمی خواهی.
مرد ناشناس : چرا قطعا می خواهم
کریتوس : «خانه ÛŒ …. مرا … ترک کن»
 مرد ناشناس :  برای این کار باید من را بکشی.
مرد ناشناس چند مشت دیگر به کریتوس Ù…ÛŒ زند اما قبل از مشت چهارم کریتوس جلوی ضربه اش را Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ Ùˆ Ù…ÛŒ گوید من به تو اخطار دادم Ùˆ سپس با مشتی Ù…ØÚ©Ù… مرد را نقش بر زمین Ù…ÛŒ کند.
پس از نقش بر زمین شدن کریتوس Ù…ÛŒ گوید تو ØØ±Ù گوش نمی Ú©Ù†ÛŒ.
کریتوس بالای سر مرد ناشناس Ø±ÙØªÙ‡ Ùˆ مرد به او Ù…ÛŒ گوید باشه ØØ§Ù„ا نوبت من است. سپس با مشتی قدرتمند کریتوس را به اسمان پرتاب Ù…ÛŒ کند. کریتوس به شدت سقوط Ù…ÛŒ کند. مرد Ù…ÛŒ خواهد روی او ÙØ±ÙˆØ¯ بیاید Ú©Ù‡ کریتوس جا خالی Ù…ÛŒ دهد.
مرد ناشناس: چه قدر نا امید کننده
سپس نبرد بین کریتوس و مرد ناشناس اغاز می شود.
در طول نبرد مرد مشتی Ù…ØÚ©Ù… زده Ùˆ بخشی از سق٠خانه کریتوس ÙØ±Ùˆ Ù…ÛŒ ریزد. Ø´Ø¨Ø Ø§Ø³Ù¾Ø§Ø±ØªØ§ ناگهان به یاد پسرش Ú©Ù‡ در ان پایین مخÙÛŒ شده Ù…ÛŒ Ø§ÙØªØ¯.
مرد Ù…ÛŒ گوید چرا دو تخت خواب در خانه است Ùˆ دقیقا پس از Ú¯ÙØªÙ† این جمله کریتوس ضربه ای به او Ù…ÛŒ زند Ùˆ سپس با ضربات مشتش جواب گستاخی مرد ناشناس را Ù…ÛŒ دهد. ضربات کریتوس Ù…ØÚ©Ù… تر شده Ùˆ پیش از اینکه با دو دستش مرد را بکوبد ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ Ù…ÛŒ زد : از خانه من برو بیرون
نبرد ادامه پیدا می کند.
پس از اینکه مرد ناشناس ضرباتی سهمگین به کریتوس می زند به او می گوید :
پیر Ùˆ اهسته. تو نباید هیچ وقت پایت به میدگارد Ù…ÛŒ گذاشتی. ناگهان همه جان مرد سرجایش برمیگردد.مرد دوباره شروع به رجز خوانی Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ کریتوس Ù…ÛŒ گوید : تو زیاد ØµØØ¨Øª Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ Ùˆ سپس با ضربات مشت به استقبال او Ù…ÛŒ رود. با این ØØ§Ù„ مرد باز هم مقاومت کرده Ùˆ کریتوس را به درون ضخره ها پرت Ù…ÛŒ کند.
مرد ناشناس : اشکالی ندارد. تو ØµØØ¨Øª نمی Ú©Ù†ÛŒ اما شاید ان کسی Ú©Ù‡ در خانه مخÙÛŒ اش کردی زبانش باز شود.
کریتوس ØØ§Ù„ا به اوج عصبانیت رسیده Ø› قدرت هایش را جمع Ùˆ Spartan Rage را ÙØ¹Ø§Ù„ کرده Ùˆ به جان مرد ناشناس Ù…ÛŒ Ø§ÙØªØ¯. ØØ§Ù„ا دور دوم مبارزه بین کریتوس Ùˆ مرد ناشناس اغاز Ù…ÛŒ شود.
پس از سقوط سنگ عظیم کریتوس گمان می کند مرد ناشناس مرده  اما ناگهان او قریاد می زند : خیلی زود میدان را ترک نکردی ؟ سپس تکه سنگ عظیم را به سمت کریتوس پرت کرده اما خدا جنگ با در اوردن سپرش باعث تکه تکه شدن ان می شود.
دو مرد ØØ§Ù„ا قصد دارند Ù…Ú† یکدیگر را بخواباندند. در همین ØØ§Ù„ مرد ناشناس Ù…ÛŒ گوید : «وقتی اودین مرا به اینجا ÙØ±Ø³ØªØ§Ø¯ تنها دنبال جواب بودم اما تو خیلی مغرورانه عمل کردی. من میخواهم تو یک چیز را بدانی Ø› اینکه من هیچ چیزی Ø§ØØ³Ø§Ø³ نمی کنم.» دو مرد با دیگر Ùˆ این بار در هوا سرشاخ Ù…ÛŒ شوند. مرد باعث سقوط کریتوس Ù…ÛŒ شود اما کریتوس به لط٠تبرش جان سالم به در Ù…ÛŒ برد Ùˆ در ادامه از صخره بالا Ù…ÛŒ رود.
در همین ØØ§Ù„ صدای مرد شنیده Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ گوید : تو با چشمان خودت دیدی Ú©Ù‡ نمی توانی به من اسیب بزنی. هیچ کس Ùˆ هیچ چیز نمی تواند. این مبارزه  و تقلای تو بی جهت است ØŒ
در ادامه نبرد مرد همچنان در ØØ§Ù„ زجر خواندن است : تو نمی توانی بر من پیروز شوی. من هیچ چیز Ø§ØØ³Ø§Ø³ نمی کنم ولی تو همه چیز را Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ Ùˆ با این ØØ§Ù„ باز هم تلاش Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ.
در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ مرد مشغول رجز خواندن است کریتوس هم جان خود را بازمی یابد. مرد ادامه Ù…ÛŒ دهد من برادرم نیستم .اگر چیزی Ú©Ù‡ میخواستم را به من میدادی نیازی نبود ماجرایمان به اینجا ختم شود.
ØØ§Ù„ا دور سوم Ùˆ پایانی نبرد بین کریتوس Ùˆ مرد شناس اغاز Ù…ÛŒ شود. کریتوس این بار با دقت بیشتری به نبرد Ù…ÛŒ رود Ùˆ ØØ±ÛŒÙØ´ را مغلوب Ù…ÛŒ کند.
کریتوس میخواهد گردن مرد را بشکند اما در این ØØ§Ù„ت هم مرد ناشناس دست از ØµØØ¨Øª برنمی دارد :
دوست داشتم از بین تمامی Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ÛŒ Ú©Ù‡ دیدم تو کاری Ù…ÛŒ کردی تا من Ø§ØØ³Ø§Ø³ کنم اما تو در این کار ناتوانی
بالاخره کریتوس گردن مرد را شکسته و او را به پایین صخره پرت می کند.
کریتوس این نبرد را هم Ù…ÛŒ برد اما Ø´Ø¨Ø Ø§Ø³Ù¾Ø§Ø±ØªØ§ Ú©Ù‡ تمام خدایان یونان را سلاخی کرده بود ØØ§Ù„ا در اوج خستگی قرار دارد.
در همین ØØ§Ù„ کریتوس به خودش Ù…ÛŒ گوید : «او Ú†Ù‡ کسی بود ØŸ او مرا Ù…ÛŒ شناخت ایا از گذشته من هم باخبر بود ØŸ چگونه مرا پیدا کرد ØŸ چگونه بعد از گذشت این همه مدت مرا پیدا کرد ØŸ
کریتوس: ÙÛŒ ØŒ ØØ§Ù„ا من Ú†Ù‡ چاره ای بیندیشم. پسرمان هنوز اماده نیست تا خاکستر تو را ØÙ…Ù„ کرده Ùˆ به بالای کوه ببرد.
کریتوس در نزدیکی خانه روی زمین Ù…ÛŒ Ø§ÙØªØ¯ ولی دوباره با Ú©Ù…Ú© تبرش بلند می‌شود.
کریتوس ØØ§Ù„ا Ú©Ù…ÛŒ به خود امده Ùˆ در پایان مکالمه اش با همسر متوÙÛŒ اش Ù…ÛŒ گوید : من هم اماده نیستم Ùˆ نمی دانم این کار را چگونه بدون تو انجام دهم.
خدای جنگ در استانه باز کردن در Ù…ÛŒ گوید ولی ما نمی توانیم در اینجا بمانیم. او بالای سر Ù…ØÙظه مخÙÛŒ خانه Ø±ÙØªÙ‡ Ùˆ اتریس را صدا Ù…ÛŒ زند.
اتریس Ú©Ù‡ Ø´Ú¯ÙØª زده شده Ù…ÛŒ گوید : من Ùکر کردم تو ØØ§Ù„ت خوب است.
کریتوس می گوید : من خوبم ، بیا بالا. وسایلت را جمع کن. ما اینجا را ترک می کنیم.
اتریس Ú©Ù‡ به سمت کمانش Ø±ÙØªÙ‡ Ù…ÛŒ گوید : ولی من Ùکر Ù…ÛŒ کردم Ú©Ù‡ اماده نیستم.
کریتوس در جواب می گوید : تو اماده نیستی ولی چاره ای نداریم. به من ثابت کن که اشتباه کردم.
اتریس در جواب می گوید چشم قربان
Ùˆ اینگونه Ø³ÙØ± پرخطر پدر Ùˆ پسر اغاز Ù…ÛŒ شود.
کریتوس و پسرش به راه ادامه می دهند در طول راه اتریس مدام از پدرش سوال می پرسد.
او چه کسی بود
و کریتوس می گوید : نمی دانم
اتریس پاسخ Ù…ÛŒ دهد : Ú†Ù‡ چیزی از ما Ù…ÛŒ خواست. ما Ú©Ù‡ Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ خاصی نیستیم. تو او را کشتی؟
کریتوس می گوید : من کاری را انجام دادم که باید انجام می دادم.
اتریس Ú©Ù‡ مشخصا از ØØ§Ø¯Ø«Ù‡ ای Ú©Ù‡ بر سر پدرش اماده ترسیده Ù…ÛŒ گوید : ولی ممکن بود کشته شوی. دیگر مرا تنها نگذار؛ باشه ØŸ
Ùˆ کریتوس برای دلداری ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø´ ØØ±Ù او را تایید Ù…ÛŒ کند.
خدای جنگ به همراه پسرش از صخره بالا Ù…ÛŒ روند. باز هم اتریس شروع به سوال کردن Ù…ÛŒ کند : «]تو قبلا هم مجبور بودی Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ÛŒ را بکشی درسته ØŸ مشخصا به این کار عادت داشتی.»
کریتوس به پسرش می گوید : ما برای بقا باید هر کاری بکنیم.
اتریس با خوش قلبی Ù…ÛŒ گوید : ØÛŒÙˆØ§Ù†Ø§Øª درک Ù…ÛŒ کنم ان ها غذا هستند. دراگرها Ø› ان ها باید مرده باشند. اما مردم Ø› ان ها هم سعی در بقا دارند.
کریتوس به پسرش هشدار Ù…ÛŒ دهد : در قلبت را روی این چیزها ببند. در طول Ø³ÙØ±Ù…ان بارها مورد ØÙ…له هیولاهای مختلÙÛŒ قرار خواهیم Ú¯Ø±ÙØª. قلبت را روی بدبختی .Ùˆ عذاب ان ها ببند. به خودت اجازه نده تا Ø§ØØ³Ø§Ø³ÛŒ در موردشان داشته باشی چون ان ها هیچ Ø§ØØ³Ø§Ø³ÛŒ به تو ندارند.
در ادامه معمایی جدید پیش روی پدر و پسر قرار می گیرد.
کریتوس به همراه اتریس با موÙقیت معما ØÙ„ کرده Ùˆ با هم از صخره بالا Ù…ÛŒ روند.
ان ها باز هم به سمت بالا ØØ±Ú©Øª Ù…ÛŒ کنند. ولی به بالای صخره Ù…ÛŒ رسند اتریس دویده Ùˆ رو به پدرش Ù…ÛŒ گوید : نگاه Ú©Ù† Ø› تمام این مدت دور جنگل ما Ù…ØØ§Ùظت شده بود اما بخشی از این شیارهای Ù…ØØ§Ùظتی  چوبی در ان بخش ØØ§Ù„ا جدا شده. ایا تو ان ها را قطع کردی ØŸ
کریتوس به پسرش Ù…ÛŒ گوید : ÙÛŒ درختانی Ú©Ù‡ دوست داشت برای مراسم سوزاندنش Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ شود را علامت گذاری کرده بود.
اتریس از دلیل این کار مادرش Ù…ÛŒ پرسد اما کریتوس در جواب Ùقط چند Ù„ØØ¸Ù‡ سکوت Ù…ÛŒ کند Ùˆ سپس ÙØ±Ù…ان به ادامه مسیر Ù…ÛŒ دهد.
پدر Ùˆ پسر پیشروی Ù…ÛŒ کنند به جایی Ú©Ù‡ باید بین دو صخره ØØ±Ú©Øª کنند.
جلوتر باز هم به گروهی از دراگرها Ù…ÛŒ رسند Ùˆ این بار پدر Ùˆ پسر با هماهنگی یکدیگر به نبرد این هیولاها Ù…ÛŒ روند. پس از نابود کردن دراگرها کریتوس Ùˆ اتریس راه خود را ادامه Ù…ÛŒ دهند Ùˆ کریتوس متوجه Ù…ÛŒ شود ÙÛŒ به اتریس خواندن زبان نورث را یاد داده Ø› زبانی Ú©Ù‡ کریتوس به هیچ وجه با آن آشنا نیست. Ú©Ù…ÛŒ جلوتر اتریس نمایی از کوهستان را Ù…ÛŒ بیند Ùˆ با ذوق به سمت پل چوبی Ù…ÛŒ رود. کریتوس به او Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ Ú©Ù…ÛŒ صبر کند اما اتریس گوش ÙØ±Ø§ نداده Ùˆ ناگهان پسردر استانه سقوط از پل چوبی قرار Ù…ÛŒ یگرد. کریتوس پسرش را نجات Ù…ÛŒ دهد پل خراب شده Ùˆ او با ستون کردن بدنش جلوی اسیب دیدن اتریس رامی گیرد. اتریس Ú©Ù‡ از این ØªØØ±Ø¨Ù‡ خوشش امده به پدرش Ù…ÛŒ گوید خیلی هم بد نبود اما خدای جنگ به پسرش Ù…ÛŒ گوید عجله تو  اخر کار دستتمان Ù…ÛŒ دهد. ØØ§Ù„ا این پدر Ùˆ پسر در میان لشگری از دراگرها هستند Ø› دارگرهایی Ú©Ù‡ ØØ±Ú©Øª نمی کنند. اما این تنها یک ØÛŒÙ„Ù‡ برای به دام انداختن ان ها بود Ùˆ در اینجا باز هم کریتوس Ùˆ اتریس وارد نبرد Ù…ÛŒ شوند. پس از پایان نبرد ØŒ اتریس روی صخره نوشته ای پیدا Ù…ÛŒ کند Ùˆ ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù…ÛŒØ¯Ù‡Ø¯ Ú©Ù‡ مدت ها پیش در این مکان غول‌ها یا همان جاینت ها Ú©Ù‡ از نژادهای دنیای نورث هستند با خدایان به تبادل Ù…ÛŒ پرداختند. پس از ترجمه اتریس دراگری قدرتمند به نبرد پدر Ùˆ پسر Ù…ÛŒ رود. در ادامه هیولاهای بیشتری به استقبال انها Ù…ÛŒ روند اما نتیجه مثل همیشه پیروزی برای Ø´Ø¨Ø Ø§Ø³Ù¾Ø§Ø±ØªØ§ است. پس از پیروزی پدر Ùˆ پسر از ØµØØ®Ø±Ù‡ دیگری بالا Ø±ÙØªÙ‡ Ùˆ ناگهان صدایی شیطانی Ù…ÛŒ شنوند. کریتوس جلو Ù…ÛŒ رود Ùˆ به پسرش Ù…ÛŒ گوید نزدیکش ØØ±Ú©Øª کند. ناگهان جادوگر کریه المنظری روبه روی ان ها ظاهر Ù…ÛŒ شودو اتریس داد Ù…ÛŒ زند : Revenants. ان ها جادوگرانی بودند Ú©Ù‡ برای به دست اوردن جادوی بیشتر ذره ذره Ø±ÙˆØ Ø®ÙˆØ¯ را ÙØ±ÙˆØ®ØªÙ†Ø¯ تا در نهایت هیچ انسانیتی در ان ها باقی نماند Ùˆ به موجوداتی پلید تبدیل شود. پس از غلبه کردن کریتوس به او ØŒ اتریس Ù…ÛŒ گوید این یک روننت واقعی بود. هیچ گاه Ùکر نمی کردم یکی از ان ها را از نزدیک ببینم. کریتوس جوابی نمی دهد Ùˆ این دو راهشان را به سمت کوه ادامه Ù…ÛŒ دهند.
Ú©Ù…ÛŒ جلوتر کریتوس با پرتاب لواتین اکس ØŒ باعث باز شدن راه Ù…ÛŒ شود. در ادامه راه پدر Ùˆ پسر با چندین Hell Walker و Revenants Ùˆ دراگر دیگر روبرو شده وان ها را شکست Ù…ÛŒ دهند. سپس کریتوس Ùˆ اتریس به مکانی Ù…ÛŒ رسند Ú©Ù‡ اجساد ان را Ø§ØØ§Ø·Ù‡ کرده اند.
وقتی کریتوس در دروازه را باز Ù…ÛŒ کند ØŒ با تعدادی بیشتری اجساد روبرو Ù…ÛŒ شود. اجساد Ú©Ù‡ بوی ÙˆØØ´ØªÙ†Ø§Ú© ان ها باعث ازار اتریس Ù…ÛŒ شود. ناگهان لشکری از انسان های گشته ادم خوار انها را Ø§ØØ§Ø·Ù‡ Ù…ÛŒ کنند. کریتوس Ù…ÛŒ گوید این نبرد تنها برای من است سپس دشمنان را خیلی سریع از بین Ù…ÛŒ برد. در همین ØØ§Ù„ یکی از گوشت خواران ناگهان به کریتوس ØÙ…له کرده Ùˆ همزمان یکی دیگر از ان ها قصد اسیر کردن اتریس را دارد Ú©Ù‡ پسر او را Ù…ÛŒ کشد. کریتوس سریعا بالا سر پسرش Ø±ÙØªÙ‡ Ùˆ جسد را از او بلند Ù…ÛŒ کند. اتریس Ú©Ù‡ تا به ØØ§Ù„ انسانی شکار نکرده بود اشک میریزد. پدرش دستان خود را روی صورت پسر گذاشته Ùˆ بار دیگر Ù…ÛŒ گوید : قلبت را به روی ان ها ببند. ناگهان هل واکری به کریتوس ØÙ…له Ù…ÛŒ کند اما خدای جنگ خیلی سریع Ú©Ù„Ú© او را Ù…ÛŒ کند. سپس اجسزمان انتشار : 49 ماه قبل Y.A : نویسنده

برچسب ها : خدای جنگ | داستان بازی God of War, اخبار Ùˆ معرÙÛŒ بازی ها اخبار بازی ها معرÙÛŒ بازی ها اخبار Ùˆ معرÙÛŒ بازی
در صورت خرابی لینکها ما رو مطلع کنید
گزارش خرابی
آمار باز دید این مطلب خدای جنگ | داستان بازی God of War
تعداد کل بازدید ها: 1,400
تعداد بازدید های ماه جاری: 1,400 نظرات و پیشنهادات